۱۳۸۱ اردیبهشت ۸, یکشنبه

اين دانشکدهء ما يک اتاق سه در چهار داره که توش چهار تا کامپيوتر گذاشتن که به شبکه وصله. برای اينکه بتونی «با خودت اينترنت کنی» بايد روز قبلش وقت بگيری. وقتهاشم يک ساعته است. يک آقاهه ای ام اونجا هست که مسئولشه و بهش ميگن آقای مهندس. اين آقای مهندس کارش اينه که وسط اتاق قدم بزنه و مدام به صفحهء مانيتورها نگاه کنه ، تا کسی کار بی ناموسی نکنه! .. تازه هميشه يک عده همون وسط اتاق بقچه به دست (مثل پشت در حموم نمره!) منتظر وايستادن تا تو پاشی و سر جات بشينن. نکته جالب احساس آدمايی يه که پشت کامپيوتر نشستن. يک نگرانی خاصی دارن. احساسش مثل اين می مونه که رفتی دستشويی، کمربندو باز کردی، و نشستی روی سنگ مربوطه ، که يک دفعه متوجه ميشی چهار تا ديوار دور و برت شيشه اي اند و پشت شيشه ها هم هزار تا چشم مثل چشمای قورباغه دارن نگات ميکنن. خب اين خيلی حسِ بديه. طفلکي ها با توجه به مشغله شون که عکاسی و سينماست دلشون ميخواد برن سايت های مربوطه رو ببينن. اين سايت ها هم همه جور عکس دارن. خب اگه يه دفعه ای عکس يا پوستر يه عده خانم با لباسهای بی ناموسی (مثل لباس زير!) و يا در حال کارای بی ناموسی (مثل ماچ کردن!) ظاهر بشه حيوونيا دست پاچه ميشن و قلبشون تُپ تُپ ميکنه و تيز دنبال اون چهارخونهء ضربدری ميگردن! (خصوصا" ترم اولي ها!) خلاصه اينترنت چيز بديه چون باعت استرس و اضطراب ميشه. شايد طفليا همشون دلشون ميخواد يک کامپيوتر شخصی داشتن و توی خونه شون از صبح تا شب کار بی ناموسی کنن! .. ولی خب فعلا" چاره ای ندارن و بايد با همين سيستم و آقای مهندسش سر کنن!
بياين با هم دعا کنيم که «خدايا! يه همهء ايرانيا نفری يک کامپيوتر عنايت کن تا هر کی هر کاری دلش خواست باهاش انجام بده! چه کار بی ناموسی ، چه کار با ناموسی ، چه ناموسِ با کاری ، چه بای ناموس کاری و چه ...؟!» ( اين «ناموس» هم کلمهء جالبيه نه؟!)

هیچ نظری موجود نیست: