۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

آقای دکتر
ما تو ادارمون یه پیرمرد آبدارچی بازنشسته داریم که از بست دارو دوا تو چایی هاش می ریزه، بچه ها بهش می گن دکتر...مدیر کل جدید که یه روز سرزده اومده بود سر کار، بچه ها داد زدن اقای دکتر یه چایی مشتی بیار برای حاج آقا...اقای دکتر هم چای رو آورده بود وگذاشته جلو مدیر کل.مدیر کل هم با کلی خجالت شروع می کنه به احوالپرسی و میگه من وشرمنده نکنین آقای دکتر ...
بعد مدیر کل به رئیس دفترش می گه این چه وضعیه تو این اداره ..دکتر مملکت برای چهار تاجوون چلغوز چایی میاره؟
مدیر دفترش هم که تازه اومده بوده وخبر نداشته می گه پی گیری می کنه.
حالا یه هفته است پی گیری کرده ،ماجرا رو فهمیده روش نمیشه به مدیر کل بگه