۱۳۸۲ بهمن ۲۲, چهارشنبه

......
خيلي نادر است كه عشق فيزيكي با عشق روحي همراه شود. وقتي بدني با بدن ديگر يكي مي‌شود( اين حركت ديرين، جهاني و تغيير ناپذير ) روح دقيقاً چه مي‌كند؟ همه‌ي آن‌چه مي‌كوشد اين است كه در مدت يكي شدن جسم‌ها چيزي را اختراع كند تا با آن برتري‌اش را بر يكنواختي زندگي جسماني نشان دهد! پس چه‌قدر تواناست كه تحقيري را به جسمش روا مي‌دارد كه (مثل جسم شريك جنسي‌اش) از آن فقط به عنوان بهانه‌اي براي تخيلي استفاده كند كه هزار بار شهواني‌تر از دو بدن متحد است! يا برعكس؛ چه‌قدر روح در پايين آوردن منزلت جسم ماهر است، در حالي كه جسم را به رفت و برگشت پاندولي و بي‌مقدار خود رها مي‌كند، خود با افكارش (كه از لذايذ جسمي خسته شده) به طرف جاهاي دور ديگري مي‌رود؛ به طرف بخشي از شكست‌ها، خاطره‌ي يك ناهار يا به طرف خواندن يك كتاب. اين‌كه دو جسمِ با هم بيگانه، با هم يكي شوند، نادر نيست. حتا وحدت روح‌ها هم گاهي مي‌تواند به وجود آيد. اما هزار بار نادرتر است كه يك جسم با روحش يكي شود و با او هم‌آهنگ شود تا لذتي را بين خود تقسيم كنند ... پس روحم در مدتي كه جسمم با هلنا مشغول عشق‌بازي بود، چه كرد؟ روحم جسم يك زن را ديد. روحم نسبت به اين جسم بي‌تفاوت بود. مي‌دانست كه اين جسم برايش مفهومي ندارد جز اين كه هميشه توسط كس ديگري كه آن‌جا نبود، ديده مي‌شده و دوست داشته مي‌شده. به همين دليل سعي مي‌كرد به چشم سوم شخص غايب به اين بدن نگاه كند. به همين خاطر همه‌ي سعي‌اش را مي‌كرد تا واسطه‌ي اين سوم شخص بشود. روحم عرياني يك بدن زنانه، پاهاي خم شده‌اش، چين شكم و سينه‌اش را مي‌ديد اما همه‌ي اين‌ها فقط در لحظاتي كه چشمانم به ديد سوم شخص غايب نگاه مي‌كردند، مفهوم مي‌يافتند. پس روحم به طور ناگهاني به اين نگاهِ ديگري راه مي‌يافت و با او يكي مي‌شد. پاهاي خم شده، چينِ شكم، سينه... روحم بر اين‌ها غلبه مي‌كرد، مثل اين‌كه سوم شخص غايب آن‌ها را مي‌ديد. روحم نه تنها واسطه‌ي اين سوم شخص مي‌شد كه جسمم را وامي‌داشت جانشين جسم سوم شخص شود، بعد، دور مي‌شد تا كشمكش بدن‌هاي زن و شوهر را مشاهده كند، بعد ناگهان به جسمم فرمان مي‌داد تا هويتش را پس بگيرد و در اين جفت‌گيري زناشويي مداخله كند و وحشيانه آن را بر هم بزند.
......
بخشي لز رمان "شوخي" نوشته ميلان كوندرا
به نقل از وبلاگ خوابگرد

۱۳۸۲ بهمن ۱۳, دوشنبه

از اين پس به جاي واژه غريب ونا مأنوس جرجيس، واژه غريب تر ونا مأنوس تر!! كربلايي جرجيس را به كار ببريد