۱۳۸۶ مرداد ۸, دوشنبه

بر دیوار مدرسه عبدالفیض سلطان در شهر استروشن تاجیکستان
( مدرسه مربوط به قرن نهم هجری و عصر تیموری )
دو بیتی دیدم نوشته به فارسی که زبان حال ماست
آشناییها غلط نا آشناییها غلط
در حقیقت قرب و بعد مردم دنیا غلط
نسخه آشفته دیوان عمر ما مپرس
خط غلط معنی غلط املا غلط انشا غلط
.........
نقل قول از وبلاک دکتر یا حقی

۱۳۸۶ تیر ۳۱, یکشنبه

...خانمه میاد خونه،می بینه... بعله ...شوهرش با یه دختر جوون تو اتاق با وضع ناجور نشسته
میره اتاق خواب می بینه تختخواب هم به هم ریخته است.....جیغ و دعوا وفحش وفحش کاری....قهر ....خونه دوستش
.....
می دونی بیشتر از چی ناراحتم؟...از اینکه کثافت ،رفته عین کفشی که برا من خریده بود برای اون هم خریده -

۱۳۸۶ تیر ۲۶, سه‌شنبه


چنان گرفته ترا بازوانِ پیچکیم
که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکیم
نه آشناییم امروزی‌ست با تو همین
که می‌شناسمت از خواب‌های کودکیم
عروسوارِ خیالِ منی که آمده‌ای
دوباره باز به مهمانی عروسکیم
همین نه، بانوی شعر منی که مدحتِ تو
به گوش می‌رسد از بانگ چنگ رودکیم
بنام تست که می‌خوانم ای شکفته‌ترین
گل ستوده در آوازه‌ی چکاوکیم!
نسیم و نخ بده، از خاک تا رها بشود
به یک اشاره‌ی تو روح بادبادکیم
چه برکه‌ای تو که تا آب آبی‌ست، در آن
شناورست همه تار و پود جلبکیم
به خون خویش شوم آبروی عشق آری
اگر مدد برساند سرشتِ بابکیم
کنار تو نفسی با فراغ دل بکشم
اگر امان بدهد سرنوشت بختکیم
......
حسین منزوی
.....
روحش شاد