۱۳۸۱ مهر ۱۲, جمعه

امشب خونمون بعله برونه
امشب خونمون شيريني خورونه
امشب... نمدونم چي چي ...اسمونه!
اقا چه بدبختي هايي داره خواهر عروس كردن!!
ما رو بعنوان نماينده جامعه هنري منزل، فرستادن دنبال
تهيه سوروسات سفره عقد و متعلقات.بعدش ما رفتيم
به اين پاساژ هاي كرايه وفروش لوازمات مربوطه.
آقا ملت همينطور مثل مور وملخ ريخته بودن.
يك سري خانم هاي به اصطلاح خودشون با سليقه
ورداشتن يك سري جينگوله مستون درست كردن،از خودشون هم
هرروز يه مدلي در ميارن،قيمت خون باباشونم گذاشتن روش،امت حزب ا...
و هميشه در صحنه هم ،تندتند هزاري ميدن.اخه يكي نيست بگه
يعني چي؟
ورداشتن چند تا تخم مرغ پلاستيكي رو با اسپري رنگ روغن زدن
چندتاگردوي پلاستيكي و نون پلاستيكي و گل تقلبي و چند تا
چيز مصنوعي ديگه رو بزك دوزك كردن، تا سنت رو بجا بيارن
تا به اصطلاح با حضور نمادين اين عناصر ، به زندگي محتوي بدن
تورو خدا شما بگين...وقتي بناي زندگي براساس يه مشت
چيز جعلي وتقلبي وباسمه اي باشه،
وقتي كليشه هاي رايج بي هيچ معنا ومفهومي رواج دارن،
چطور ميخواد زندگي ها معني واصالت ومحتواي متعالي بخودش بگيره؟
وقتي نان تقلبي سر سفره ميذارن چطور توقع دارن بركت حقيقي
به زندگيشون بياد؟
وقتي گردوها وتخم مرغ ها تو خالي و پوكند
چطور زندگي پروغني وسرشار خواهد شد؟
سفره درست كردن كه سفره نيست بلكه« عين » سفره است
براي همين زندگي ها هم زندگي نيست «عين » زندگيه
فقط ظاهر زندگي رو داره،فقط رنگ وجلا داره،ولي توش خاليه
اصلاً
قشنگي اين رسم ورسوم به اينه كه دو نفري كه ميخوان
زندگيشون رو شروع كنن با دست هاي خودشون و
سليقه خودشون ونگاه خودشون همه چيزو درست كنن
تخم مرغ راست راستكي بگيرن، دوتايي با هم بشينن
رنگش كنن، رنگي از عشق و مهر، رنگي از حقيقت وصداقت
...
مامانم داره قر مي زنه: كه تو اين
هير و وير تو هم وقت پيدا كردي نشستي پاي كامپيوتر
بايد برم شيريني ها رو از شيريني فروشي بگيرم
فعلاً..




هیچ نظری موجود نیست: