۱۳۸۱ مهر ۴, پنجشنبه

. آدميت

اينكه هرروز در اين زندگي وانفساي ادمي ،پرده هاي غفلت
هر لحظه افزونتر وضخيمتر مي شوند شكي نيست .
اينكه آدمي ،همين آدمي دمدمي خاكي، روزگاري فارغ تر،
آزادتر و تنهاتر بوده است وانگار مجالش براي زندگي بيشتر ،
شكي نيست.
اينكه روزگاري ظاهر وباطن وپرستيژ وشغل وسرگرمي و
كامپيوتر وفوتبال وانتخابات و تلفن وموسيقي وتلويزيون و
اتومبيل وغيره راگويي نداشته است و يك تن ِخاكي بوده
وخاك پهناور،وآب وآسمان وزني ولقمه ناني ،گذشته است.
وادم امروز...
وآدم امروزاينگونه است كه ما هستيم
شايد آدم ديروز ديگر وجود نداردوفقط آدم امروز است
كه بواسطه وجودش تنها معناي آدميت‏‎ِممكن باشد ،
اما مي دانيم كه اينطور نيست.
اين كه تلفن خوب است...خوب است،
اما اينكه تلفن نباشد آياآدم فارغ تراست يانيست؟
و آيا آدم ِفارغ تر آدمتر است ياآدم مشغولتر؟و...
اگر غايت معناي آدميت و آدمي در هر عصري با مقتضيات
همان عصر قابل سنجش وتبيين باشد، پس
آدميت پديده متغير و رو به رشدي است كه
معاصران از گذشتگان بيشتر دارند و همين طور
آيندگان از معاصران.
اما بايد (بر حسب عقل) خارج از معيار عصري آدميت
يك معيار حقيقي وماهوي(البته اگرنگوييم حقيقت،
آينه ي هزار تكه است) براي انسان و آدمي وآدميت
ويا غايت هر پديده ديگر قائل شد تا بتوان برمبناي آن
راي صادركرد كه چقدر از آن آدميت بدوريم يا به آن نزديك.
(هميشه عده اي مي گويند مگر ما قاضي هستيم،و
زندگي عرصه قضاوت است كه نيازي به راي متقن باشد،
بحث من نياز به دستاويز براي معرفت وشناخت است)
از طرفي چاره اي جز زندگي با اقتضائات عصرمان نداريم.
ما به فوتبال وتلفن وشغل و مناسبات اجتماعي نيازمنديم
وهمه اينها آخرش مي شود غفلت.
مي شود شلوغي الكي .
مثل بازاري كه شلوغ است ولي كسي خريد نمي كند .
سرمان گرم است اما چيزي عايدمان نمي شود .
البته بحث است كه اينهمه نيازهاي فعلي ما واقعي است
يا غيرواقعي؟ يعني اگر تلفن و فوتبال و شغل وغيره را ازآدمي بگيرند
آيا آدمي وآدميت از بين مي رود؟
بنظر مي آيد با توجه به شرايط زندگي فعلي بعله.
اگراين همه را،از آدم اين روزگار بگيرند انگار او را دوباره به
غاردوران ديرينه سنگي باز گردانده اندواين آدم ِاينطوري ،
قدري!! از آدميت بدورخواهد بود.
اينكه هميشه تصوير گذشته ها وخاطرات گذشته براي آدمي
مطبوع تر بوده است ،اين حس را بوجود مي آورد كه
قديم ونديم ها آدم تر بوديم وانگار آدميت بيشتر بود.انگار اين
چرخ لامصب صفت ِصنعت ،آدميت آدم را له كرد و از بين برد.
اما اين را هم نمي شود انكار كرد كه همين صنعت لامصب
ادم نويي ساخت واصلا جهان تازه اي به پا كرد ،كه بايستي
اين آدم وآدميت نو رابازشناخت واز ان لذت برد.بر همين منوال
احتمالا آيندگان ،حسرت زندگي ما را خواهند خوردكه
«خوش به حالشان،چقدر فارغ وراحت بودند»(خدا به دادشان برسد!)
پس دعوا بر سر چيست؟
دعوا اينجاست كه ما مي خواهيم يك آدميت ِواحد بسازيم
وسپس آدمي را در همه عصر ها ودوره ها با آن مطابق كنيم
اگر قواره درامد،آدمند وگر نه ،نه.يعني خيال خودمان را راحت كنيم.
بهتر است هر عصري آدم ِخودش را داشته باشدوآدميت خودش را.
تعريف ثابت وحقيقي آدمي را به كناري بگذاريم.چرا كه
با اين تعريف بجز دوره اي كه آن تعريف از آن دوره آمده است
بقيه اعصار ودوره ها فاقد آدميت هستند كه پذيرفتني نيست.
...
در اصل بحثم اين بود كه:همين تلفن ،همين چهار ديواري ِخانه
همين دفتر وقلم،تلويزيون ،حتي خانواده، موجبات غفلت وعلافي
آدمي را فراهم مي كندو بيخود وبي جهت! آدمي را سرگرم مي كند.
طوريكه آدم حتي از خودش هم فراموش مي كند .
حتي ميتوان اينطور فكر كرد كه بعضي وقت ها پرداختن
آدمي به خودش نيز نوعي غفلت است.
...
غفلت ازچي؟؟؟
مگر نه اين است كه زنده ايم تا زندگي كنيم؟
وداريم همين كار را مي كنيم،از پرداختن به آن و
حواشي اش هم ناگزيريم .اين غفلت ها خود،و عين زندگي است.
...
اما غفلت وجود دارد ،واين غفلت از «جان جهان » و
روح جاري در هستي است.آن لطيفه اي كه
به واسطه زنده بودن بايستي در كش كنيم يا حسش كنيم
ونمي توانيم آن را نفهميده ونديده ولمس نكرده ،از دايره زندگي خارج شويم.
حالا اين جان جهان كجاست ؟
چه شكلي است ؟
كي به آن مي رسيم ؟
چگونه به آن مي رسيم ؟
در مذهب است؟
در هنر است؟
درعلم است؟
در همه جاست؟
در هيچ جا نيست؟
...
نميدانم .فقط ميدانم كه آن وجود دارد و ما از او غافليم
واسباب غفلت ما همين زندگي است يعني
آنچه كه بايستي منبع ما باشد خود، مانع ماست
و ما همين مسئله را نمي فهميم.
...
ارديبهشت 80 -2بامداد


هیچ نظری موجود نیست: