« کاسه گلافه!! »
«کاسه» يک نوع نوشيدنی گرم است که وقتی آن
را می خوری« گلافه » می شوی.
رضا گير داد بيا ببرمت يک جای باحال و روشنفکری
تا یه کم فکرت روشن بشه.دست ما رو گرفت وبرد
تو يک پاساژکه پر از بوتيک بود
(با اين طرز املا فاتحه زبان فارسی را خوانديم رفت).
اسم بازارش سرخه بازار و حوالی ونک بود. يک گوشه ی
اين پاساژ کافه ترِيای کوچکی بود بنام «کافه تئاتر».
رضا گفت :صاحب اينجا يکی از هنرپيشه های سينماست
بعدش هم کلی توضيح داد که اين هنرپيشه کيه، که من
هيچی از توضيحاتش نفهميدم.ولی وقتی عکسشو
نشونم داد،فهميدم آقای صالح علا روميگه.
روی سر در کافه هه!! اسم کافه رو به فرانسه نوشته بودن
ميز وصندلی هاش همه سیاه رنگ وقديمی وروی ميز ها
پر از خط خطی ويادگار نوشته (مثل اين يادگاری هايی
که سربازها روی برجک های نگهبانی یا در توالت ها می نويسن)
گفتم:اينجا ناسلامتی جای آدمهای با کلاسه،اين جوات بازی ها چيه درآوردن ؟
رضا گفت اين جوات بازيه باکلاسه،بنوعی سنت در مدرنيُسم!!
رضا به هر زوری بود می خواست يک بحث روشنفکری
وکلاس بالا راه بندازه تا به فضا بخوره .بعدش پيشخدمت
با منو اومد و دادش دست من.چشمم که به قيمتا افتاد
آب دهنمو قورت دادم و دادمش به رضا
گفتم:من فقط از قيمت هاش سر درآوردم ،بقيه شو
لطفاً تو بگو چيه وچه مزه ای می ده ؟
ياد بابام افتادم که هر چيز جديد می زاری جلوش تا بخوره
اولين سوالش اينه که« خاصيتش چيه؟»یا «برای چی خوبه؟»
(يعنی برای کجای بدن مفیده!!)
رضا سفارش دو تا از همين کاسه گلافه ها داد.بعد از چند
دقيقه پيشخدمت دو تا ليوان آورد که روش بن اندازه سه سانت
کف وایستاده بود.
گفتم:نگاه کن ناکس نصفشو کف ریخته
رضا گفت:تو کفاشو نخو
گفتم:رضا چيز ميز حروم توش نباشه
رضا گفت :مثلاً چی؟
گفتم :گوشت خوک!!
توضيح ضروری( از نظر ما ايرانی ها در هر خوردنی خارجی ممکن است کمی گوشت خوک به کار رفته باشد)
رضا گفت :مرد حسابی اون جامده اين مايعه
گفتم :باشه ،خارجی ها وقتی بخوان به ما ضربه بزنن
راهشو پيدا می کنن، اول گوشت خوک رو خشک کردن
بعد آسیابش کردن و ريختن توی آب جوش اينو درست کردن،
نگاه کن رنگشم همرنگ خوکه !!
خلاصه هر چی رضا سعی کرد يک بحث باکلاس راه بندازه
نشد. بعدشم گفت :اصلاًبرای اين آوردمت اينجا که يکی از
پاتوق های وبلاگ نويسا رو ببينی.
واينجوری بود که فهميدم کاسه گلافه!!چيه وبه وبلاگ هم مربوطه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر