- الو، سلام ، خوبی؟
- قربانت .تو چطوری؟
- بد نيستم .چه خبر؟
- آاای...ی ی ی...هيچی ،سلامتی
- خواب بودی؟
- همچی بفهمی نفهمی
- ببخش بيدارت کردم،نهار خوردی؟
- آره چطو مگه؟
- گفتم اگه نخوردی ، صبرکن بيام اونجا با هم بخوريم
- خجالت نمی کشی؟
- خجالت بکشم؟چرا؟
- عوض اينکه بگی اگه نهار نخوردی بيا با هم بريم رستوران،می گی بيام اونجا؟اين نهايت بی ادبيه و
پر روييه!! که آدم زنگ بزنه خونه کسی وبگه اگه نهار نخوردی وايسا تا منم بيام
- اگه به رستوران دعوتت کنم با ادب می شم؟
- آره ، توی دنيای جديد يکی از جاهای ملاقات و حرف زدن رستورانه.اين ها جزوآداب آدمهای امروزه،تا کی می خوای اينجوری باشی دهاتی!!
- ولی من فکر می کردم رستوران جاييه که آدمها وقتی گرسنه هستن وغذايي درست نکردن ميرن اونجا .وخونه جای راحت تر وبهتری برای ديدار وحرف زدنه.
- اون يکی از معنا هاشه،معنی ديگرش همونيه که گفتم،احترام گذاشتن به طرف مقابل
- يعنی چلو کباب مساويه با احترام؟
- نه خير ، اينکه تو زنگ بزنی وبگی برای نهار ميای اينجا ، اين بی ادبيه ، پر روييه
- من هدفم ديدنت بود وگرنه نهار می تونه هر چيز ساده و بی زحمتی باشه
- به هر حال من ديگه هيچ وقت تورو برای شام ونهار خونه ام دعوت نمی کنم
- منم هيچ وقت برای اينکه باادب جلوه کنم به رستوران دعوتت نمی کنم
- همينه ديگه ،مناسبات اجتماعی آدمای امروز رو نمی فهمی
- يعنی من تا حالا تو غار زندگی می کردم وخودم نمی دونستم؟
- نه از خسیسی اته ، می ترسی ضرر به جیبت بخوره
- من خسيس نيستم ،ولی فقط وقتی به رستوران يا کافی شاپ می رم که گشنه ام باشه يا تشنه،رفتن به اين جاها رو نه ادب می دونم نه کلاس
- نفس عمل مهمه ،وقتی تو منو به رستوران دعوت می کنی ،معنی اش اينه که به من اهميت می دی،به فکر من هستی،بودنِ با من برات ارزش داره ، وحاضر شدی بخشی از پولت و وقتتو هزينه کنی
- اين تنها راه اهميت دادن وارزش گذاشتنه؟
- نه . ولی يکی از راههای رايجشه
- اگه کسی نخواد از راههای رايج استفاده کنه،آدم بی ادبيه؟
- آره ، ادب يعنی رعايت راههای رايج .مؤدب بودن يک معيار اجتماعيه وقواعد وراهها شو جامعه تعيين می کنه،هر کس که نخواد به اين قواعد تن بده آدم قابل اعتمادی نيست
- ولی من فکر می کنم بی ادب کسيه که قصد اهانت داره واز روی آگاهی و عمد کسی رو تحقير وتوهين میکنه .در حاليکه منظور من از اين پیشنهاد بيشتر ديدن خودت بود تا نهار
- فرقی نمی کنه ،با اين پيشنهادت من فکر می کنم توی ذهن تو من مساوی با يک بشقاب غذا هستم و خونه ی من مساوی با قهوه خونه
- تو واقعاً نمی دونی من همچين ذهنيتی ندارم؟
- بايد خلافشو ثابت کنی.تو تا بحال هيچ کاری نکردی که من بفهمم آدم با ادبی هستی
- من فکر می کردم اونقدر صميمی هستيم که بشه همچين حرفی زد
- نه متاسفانه ،اشتباه تو اينه که فکر می کنی خيلی صميمی هستیم
- یعنی من در يک اشتباه چندين وچند ساله بسر می برم؟
- تقریباً بله
- فکر می کنی باين وضع حرف ديگه ای برای گفتن باقی می مونه؟
- تاحدودی آره .مثل همون حرفهای هميشگی مثلاً کجايي؟چه خبر؟نيستی،هستی خواهش می کنم ، جيگر شما و از این چيزا
- ......خيلی خب .....به هر حال ببخشيد بيدارتون کردم
- خواهش می کنم ، جيگر شما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر